Tehran's "Stone Palace": A House For A City

خانه ثابت پاسال در خیابان نلسون ماندلا با مساحتی بیش از 11000 متر مربع. عکس: حسین زهره‌وند


«قصر سنگی» جردن؛ خانه‌ای برای یک شهر!

منتشر شده در انسان‌شناسی و فرهنگ
«از جماران که بیرون آمدم یک‌ راست رفتم به خلوت‌ترین خانه‌ای که سراغ داشتم؛ خانه‌ای بزرگ که قبلا برای «ثابت پاسال» بود و از همان جا به دادستانی انقلاب زنگ زدم و گفتم بروید هر چه قاچاقچی مواد مخدر می‌شناسید دستگیر کنید … شب نشده بود که زیرزمین و انباری‌های خانه پر زندانی شده بود». این نوشته برگرفته از خاطرات محمدصادق صادقی گیوی (معروف به صادق خلخالی) خود گویای سرنوشت پرماجرای این عمارت بعد از انقلاب است. عمارت اعیانی‌ای که روزگاری مردم تهران «قصر سنگی»‌اش می‌نامیدند آماج حوادث گشت تا به اطوار گونه‌گون درآید و امروز به سخت‌جانی‌اش متروکهای باشد لمیده بر جوار شریان شلوغ جردن. «قصر سنگی» همان خانه تاریخی تاجر پر رمز و راز ایرانی، حبیب‌الله ثابت معروف به «ثابت‌پاسال» است.

سیاق معماری این عمارت ریشه در تاریخ و فرهنگ اروپا دارد. «ئوکلاسیسیسم» سبکی است که معماری این خانه بر آن بنا شده که البته خود ملهم از آثار قرن شانزدهمیِ آندره- آپالادیو، معمار شهیر ایتالیایی است که البته او خود نیز وامدار معماری کلاسیک روم و یونان باستان است. معماری نئوکلاسیک از اواسط قرن هجدهم در اروپا جان گرفت و تا اواسط قرن نوزده رواج فراوان داشت و حتی پس از آن نیز زیر بار سهمگین تجدد جان به در بُرد و دیگربار در قرن بیستم به شمایل «پست‌مدرن» چهره برافروخت. اما اینکه چگونه این تحفه از غرب به ایران آمد داستان دیگری است. در اواسط قرن نوزدهم بود که «شاه شهید» و درباریان قجر پای مبارک به فرنگ گشودند و شیفته و مبهوت آن همه شدند و هر آن‌چه دیدند و شنیدند عکس کردند و به خانه آوردند. معمارباشی‌ها را گماشتند که بسازند هر آن‌چه که در «کارت‌پستال»ها می‌دیدند و آن‌ها چنین کردند. در ایران آن را معماری فرنگی خواندند که گاهی به خلوص و گاهی به تلفیق با سنت معماری وطنی در ابنیه حکومتی و بعدتر در سایر بناها پدیدار گشت تا آنجا که در قرن بیستم ساخت بناهای مسکونی به این سبک و سیاق تجلی قدرت، شوکت و جاه و جلال صاحبِ خانه بود. تقارن، تعادل، ارتفاع زیاد و صلبیت از شاخصه های عمارت حبیب الله ثابت است که وی نیز از متمولین زمانه خویش بوده است.  در بهترین حالت، این بنا یک کپی هنرمندانه است از آنچه معماری نئوکلاسیک خوانده می‌شود.  ناگفته نماند که در دهه‌ی اخیر ولعی سیری‌ناپذیر در ساخت بناهای مسکونی و حتی بعضا غیرمسکونی در پایتخت -و دیگر کلان‌شهرها- به این سیاق به وجود آمده که در افواه به سبک «رومی» مشهور است که در مجالی دیگر به تفصیل به آن خواهم پرداخت.

چرا این خانه را باید حفظ کرد؟

در خبر است پنجاه سال پیش از این، صاحب ِخانه پانزده میلیون دلار وقت سلفیده که خانه، خانه شده. گران‌ترین خانه‌ی شهر بوده و هنوز با وسعتی بیش از یک هکتار بزرگ‌ترین خانه‌ی پایتخت. شاید با نگاهی واقع‌گرایانه بتوان به این نتیجه اسفناک رسید که حفظ، مرمت و احیای خانه کسی که مُهر بهاییت بر پیشانی داشته و علقه‌ای به خاندان سلطنت و حشرو نشر و برو بیایی به دربار و احیانا خیابانی مزین به نام نامی‌اش در تل آویو!، در شرایط فعلی کمی سخت می‌نماید. هر چند نفوذ سیاسی و اقتصادی بی‌شائبه‌ی صاحب این عمارت در آن روزگار و نزدیکی‌اش به دربار پهلویِ دوم می‌تواند بر اهمیت تاریخی این خانه بیفزاید و شاید آن را به خانه‌ای پر رمز و راز تبدیل کند که برگ‌هایی از تاریخ معاصر ایران را در پستو دارد. از این منظر که صاحبِ این خانه بازرگان و کارآفرینی صاحب‌نفوذ در بستر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تاریخ معاصر این مملکت بوده، هر آن‌چه از وی به جای مانده نیز می‌تواند اعتبار تاریخی بیابد. البته کنکاش در احوال وی قصد این نوشتار نیست. فارغ از این‌که صاحبِ این خانه که بوده و به کدام قبله نماز می‌کرده، ماهیت وجود این عمارت با تمام مشخصه‌های معماری‌اش در زمینی بالغ بر یک هکتار در مجاورت خیابان نلسون‌ماندلا (یا همان آفریقا یا همان جردن) در شمال پایتخت، حاکی از پتانسیل به‌سزای این مجموعه جهت تبدیل به یک فضای باز شهری است. در شهری چون تهران که یوتوپیای ماشین‌ها است و اتوبان‌های به -گُل و سبزه و نقش و نگار آراسته- چون مارهایی خوش‌خط‌وخال بر پیکرش تنیده‌اند و استخوان‌های‌اش را له کرده‌اند؛ بر مدیران شهر است که دریغ نکنند فرصت‌ها را از برای تیمار تن زار و رنجور این شهر. یک لکّه‌ی یک هکتاری بلااستفاده در قلب «جردن»، چیزی از مقوله‌ی همان فرصت‌ها است. فرصتی که فی‌الحال طرح تفصیلی پایتخت، فاتحه‌‌اش را خوانده و کاربری آن را به پهنه مختلط تجاری-ادارای-مسکونی تغییر داده است. از همین رو گویا بناست مجتمعی به انواع کاربری‌های مذکور آمیخته، در نُه طبقه بر روی خاک «کاخ ثابت‌پاسال» ساخته شود. البته اگر به اعجازی این نُه، نوزده یا احیاناً نوَد نشود! البته قابل‌ذکر است که مسئله‌ی آمیختگی کاربری‌ها مورد نقد این قلم نیست، بلکه این طرز سازماندهی و چگونگی جانمایی‌ این کاربری‌ها است که وضعیت کیفی یک محیط‌ شهری را تعریف می‌کند. آنچه مبرهن است این است که تا این عمارت یا هر بنای واجد ارزش تاریخی در فهرست آثار ملی ثبت نگردد، به خودی خود امکان حفاظت از آن توسط دستگاه‌های ذیربط بسیار دشوار می‌نماید.  


 موقعیت عمارت ثابت پاسال در خیابان جردن. منبع: گوگل‌مپ

اگر انسان به مثابه‌ی انسان، محور طراحی و توسعه‌ی شهر باشد آن‌گاه برخوردی متفاوت با این قسم بناها در شهر صورت خواهد پذیرفت. درحالی‌که شهرداری و سازمان میراث فرهنگی هر یک دیگری را به صدور مجوز تخریب این بنا متهم کرده‌اند، معاون شهرسازی و معماری وزارت راه و شهرسازی از صدور دستور توقف هر گونه عملیات اجرایی در این خانه خبر داده است. باشد که این دستور ملغی نگردد! موقعیت ویژه‌، وسعت فضای باز، فرم معمارانه و همه آن‌چه که به تاریخ این بنا متصل است، ایجاب می‌کند در طرح تفصیلی آن بازنگری جدی صورت گیرد. به زعم نگارنده می‌توان این زمین یک هکتاری را با محوریت یک کاربری شاخص فرهنگی (با باززنده‌سازی عمارت موجود) تبدیل کرد به یک حیاط مهم شهری برای پیاده‌ها و روحی تازه در کالبد ماشین‌زده‌ی خیابان جردن دمید. حتی پیش‌بینی فضاهایی الحاقی در مقیاس انسانی و متناسب با بنای موجود در این عرصه چندان دور از ذهن نیست. مسئله‌ی چالش‌برانگیز این است که تا زمانی‌که جایگاه و وضعیت «انسان پیاده» در شهر دغدغه‌ی اساسی تصمیم‌سازان و برنامه‌ریزان شهر در تهیه‌ی طرح‌های بالادست نباشد، هجی کردن واژه‌ی «شهروند» یک مغلطه‌ی بسیار عظیم است!




Popular posts from this blog

‘Errors of Scale’: The Story of Tehran’s Abbasabad Lands

'The Right to the City' and the Problem of Tehran

City as Stage: Performative Body and the Authoritarian City